آخر یک دعوای مفصل با خودم سر اینکه چرا هرکاری که میکنم باز دنیا راه خودش را میرود،
بعد از خواندن یک مقاله ی مفصل درباره ی اینکه چرامعمولی بودن راهکار خوبی است
و ترین ها همیشه در دلهره ی هبوط معلقند و چند صفحه از سوکورو تازاکی بی رنگِ موراکامی
به این نتیجه میرسم که عاقلانه ترین راه برای ادامه ی زندگی جهان بینی گذشتن است،
همان که تزریقات چی محلمان سالها قبل ترجمه ی عامیانه اش را وقت فرو کردن
بی رحمانه ی سوزن پنی سیلین در نیمه ی چپ نشیمنگاهم
اینطوری بیان کرده بود:
سفت بگیری درد داره هاااا شل کن شل کن.آهان دیدی درد نداشت.
درباره این سایت