آدما بعد از 30 سالگی خیلی کمتر به موزیک های جدید گوش میدن،

کمتر دوستای جدید انتخاب میکنن و بیشتر با آدمای قدیمی زندگیشون میموننن،

روانشناسا به این تغییرات میگن ثابت شدن سلیقه،

برای من حس ته نشین شدن داره.

30 سالگی مثل اون پاراگراف موراکامی تو کافکا در کرانه میمونه که میگه 

"وقتی از توفان بیرون آمدی دیگر همان آدمی نیستی که قدم به درون توفان گذاشت."

آدم وقتی 30 سال میشه انگار تازه میفهمه میخواد چه غلطی بکنه،

 هیجان یک دهه قبل نزدیک این عدد عجیب کم کم جای خودشو به تعقل و سکوت میده.

از بچگی همیشه به این روزا فکر میکردم، 

به 30 سالگی،

نمیدونم چرا اما باورم نمیشد که منم یه روز 30 ساله میشم،

اون موقع ها سعی میکردم با همه ی قدرت تصورم خودِ 30 ساله ام رو توی ذهنم بسازم

 معمولا هم تصویری که میساختم فقط  توی داشتن ریش و سبیل با آدمی که

هر روز جلوی آیینه میدیدم فرق میکرد.

  حالا که تصورات روزای بچگی رنگ واقعیت گرفته میبینم که آدم ها نه به خاطر

 انحراف چند درجه ای چرخش زمین به دور خورشید و نه حتی در اثر تغییرات فیزیکی و روانی

که بر اثر اامات زندگی اجتماعی تغییر میکنن،

بزرگ میشن،

30 ساله میشن.

از 20 تا 30 سالگی فقط به رویاهام فکر میکردم و میخواستم قهرمان زندگی دیگران باشم

حالا اما میخوام تو روزای مونده قهرمان زندگی خودم باشم،

 یک دهه ی معمولی اما پربار.

+من همیشه ی خدا یا پشتِ دوربینم یا پشتم به دوربینه،

به خاطر همین خیلی عکس ازم در دست نیست،حتی تو آلبوم های خانوادگی،

این خویش انداز رو گرفتم که اگر 30 سال بعد خواستم خود 30 ساله ام رو به خاطر بیارم

دچار مشکل نشم،شاید اون روزا دیگه آایمرگرفته باشم.


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها